حجتالاسلام حبیبالله بابایی، رئیس مرکز مطالعات اجتماعی و تمدنی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی در یادداشتی با عنوان کرونا و معیارِ «مرگ» در تمدنها براساس کتاب «تنهایی دم مرگ» از نوربرت الیاس به تأثیرات مرگ در تمدنها پرداخته است که آن را در ادامه میخوانید.
آنچه به بهانه کرونا در جهان مدرن رخ داده، بازگشت مسئله «مرگ» به فلسفهها، فرهنگها و تمدنهاست. اکنون گونههای مواجهه با مسئله مرگ، از جمله نقطههای عطف تمدنهای موجود در چالش با کروناست.
آرپد ساکولزی (Arpad Szakolczai) نه فقط زندگیِ شخصیتها را در صورتبندی تمدنها مهم میداند، بلکه بر گونه مرگ آنها (مثل سقراط و عیسی مسیح) در تحولات انسانی و تمدنی تأکید میکند. از نظر وی هر شخصیتی نمیتواند نقش تحولگریهای کلان را بازی کند، بلکه شخصیتهایی میتوانند تأثیرات بنیادین در پروسه تمدنها بهجا بگذارند که نه فقط با حیات خود بلکه با نحوه مؤثراز مرگِ خود در زندگی و حیات اجتماعی اثری برجا بگذارند. این سخن از ساکولزی نه فقط در مورد آثار تمدنیِ شهادت و شهیدان، بلکه درباره «مرگهای معنادار» (در برابر مرگهای بیمعنای صنعتی) و تأثیر آن در نظم اجتماعی و تمدنی است. در این نگاه، برای سنجش تمدنها نباید صرفاً زندگی و نحوه زندگی را معیار قرار داد، بلکه مهمتر از زندگی، مرگ و چگونه مردن را باید در نظر آورد.
در این باره، کتاب «تنهایی دم مرگ» از نوربرت الیاس در تفکیک مرگ مدرن در عصر جدید و مرگ سنتی در عصر قدیم و جای مقوله مرگ در دو سویه تمدن غربی و شرقی بسیار حائز اهمیت است. الیاس در این کتاب بر وضعیت مرگ در عصر جدید اشاره میکند و تنهایی هنگام مرگ را بسیار آزاردهنده میبیند و میگوید همانطورکه افراد در دنیای جدید در عشق ورزیدن تنها هستند، به هنگام مرگ نیز در تنهایی به سر میبرند. بیشترِ مرگهای مدرن در بیمارستان و در تنهایی و در حالتی ناخوشایند رخ میدهد، در حالی که در قدیم افراد در کنار خانواده جهان را ترک میگفتند، اعضای خانواده حرفهای تسلیبخش به فرد محتضر میزدند، فرد محتضر هم اطرافیان خود را نصیحت و به آنها وصیت میکرد.
از نظر الیاس «ما در فرایند تمدن شدن، مسئله مرگ را به شدت سرکوب میکنیم و از آن غافل میمانیم» در حالی که زندگی با مرگ معنا پیدا میکند و با مرگ ادامه مییابد. از این نظر، مرگ و زندگی همیشه با هم و در هم تنیدهاند، در حالی که ما در جریان متمدنشدن اجازه بروز به مرگ در زندگی نمیدهیم. در جهان سنت افرادی که در قید حیات بودند، ناظر و شاهد مرگ اطرافیان هم بودند و مردهها از زندهها رانده نمیشدند، اما در دنیای جدید افرادی که دم مرگ هستند از زندهها رانده میشوند و این، مرگ مضاعفی را برای افراد در حال مرگ موجب میشود. در واقع، طی «فرایند تمدن»، مردن هرچه بهداشتیتر شده، ولی بهداشتی شدن مرگ، مرگ را در دنیای مدرن غیر انسانیتر کرده و محتضران را غریبتر و تنهاتر ساخته است.
الیاس در این کتاب از ما (پزشکان و پرستاران) میپرسد آیا نباید بیش از آنکه به فکر مراقبت از جسم و اندام بیماران باشیم از «خود» بیماران مراقبت کنیم؟ «گویی تمدن جدید با تکهتکه کردن تن، آن هم به مدد پیشرفتهترین و پیچیدهترین ابزارهای علمی، کلیتی (خودِ انسانی) را که به آن پارهها هویت میبخشد در بوته نسیان نهاده است». نوربرت الیاس بدین نکته اشاره میکند که جان سپردن و مردن خاصه برای کسانی دشوار است که گرچه ممکن است حیاتی پر بار را پشت سر گذاشته باشند، اما احساس میکنند شیوه مردنشان خود تهی از معناست. اگر فردی در آستانه مرگ، احساس کند دیگر ارزش و اهمیت چندانی برای دیگران ندارد، او به راستی تنهاست. در این وضعیت مرگ چیز هولناکی نیست، آنچه هولناک است، رنجی است که محتضران میبرند. در واقع مردن در جوامع صنعتیِ ما همراه با انزوای عاطفی است و قبل از اینکه آدمها جسمشان بمیرد، روحشان میمیرد.
نوربرت الیاس با تأکید بر ماهیت مرگ، به مسئله مرگ هراسی در جهان جدید هم اشاره میکند و میگوید: ما در وضعیت مدرن، دلمان نمیخواهد در مورد مرگ فکر کنیم و دلمان نمیخواهد افراد در حال مرگ را ببینیم و اساساً دلمان نمیخواهد در مورد گذشتگان و مردهها و قبرهایشان فکر و ذکری داشته باشیم. وی به تلخی میگوید «ناتوانی ما در یاریِ افراد دمِ مرگ، چیزی نیست جز اینکه مرگِ دیگری یادآور مرگ خود ماست. تماس بیش از اندازه با فرد دمِ مرگ تهدیدی است برای رؤیاپردازی ما درباره نامیراییِ خودمان». اینکه ما به مثابه یک روبات سخنگو صرفاً آمار مردهها را بشماریم و از آن به سهولت و سرعت عبور کنیم نشان از همین ترس از میراییِ خود ما و نگرانی از واقعیت مرگ در آینده نزدیک ما دارد. اگر واقعیت مرگ را بهتر درک میکردیم و آن را در فرایند تمدنی خود سرکوب نمیکردیم امروز در سخن گفتن از مرگ انسانها، انسانیتر عمل میکردیم.
اکنون آنچه به بهانه کرونای مدرن در جهان مدرن رخ داده، بازگشت مسئله «مرگ» به فلسفهها، فرهنگها و تمدنهاست. امروزه گونههای مواجهه با مسئله مرگ، مرگاندیشی و رابطه مرگ و زندگی، از جمله نقطههای عطف تمدنهای موجود در چالش با ویروس کروناست. شاید یکی از نقطههای چالش تمدن غربی و شرقی، یا تمدن اسلامی و تمدن سکولار در گونههای مواجهه با این پدیده و مرگ یا زندگی برآمده از کرونا باشد. امروزه بسیاری از پزشکان و پرستاران و گاه طلبههای جهادی که در امر خدمت به کروناییها، خود مبتلا به کرونا شدهاند، در رنج و شاید مرگ خود چنین حس تنهایی و یا بیمعنایی را نداشته باشند، ولی این بیمعنایی و حس تنهایی در عموم مبتلایان به کرونا میتواند جای نگرانی داشته باشد که جامعه اسلامی و متولیان فکر و فرهنگ و معنا در آن، نباید نسبت به آن بیاعتنا باشند.
در این باره گروههای زیادی در میان طلبهها و همینطور برخی از بسیجیان، آموزشهای مربوط به امر «امداد فرهنگی» را با نظارت نهادهای رسمی گذراندهاند که فعالسازی ظرفیتهای آنها در بیمارستانها میتواند کمکی باشد به آسیبدیدگان روحی از کرونا. از این رهگذر میتوان با مراقبتهای معنوی از مرگهای بیمعنای مدرن و تنهاییهای دم مرگ جلوگیری کرد. هرچند امروز ورود طلبههای جهادی برای کارهای خدماتی بیماران بهجای خود کاری است بس ارزشمند، اما رسالت طلبگی چیزی بیش از این اقتضا میکند. طلبههای جهادی و امدادگر پیش از آنکه بخواهند یا بتوانند جای خدمات پرستاری را بگیرند، باید جای خود را در امور روانی و روحانیِ بیماران که بسیار هم خالی است، پر نمایند.
نظر شما